برخی از خصوصیات و ویژگیهای افراد دارای اختلال شخصیت وابسته را در اینجا ذکر میکنیم، مسلماً تشخیص کار سادهای نیست و مجدداً عنوان میکنیم که تشخیص باید فقط توسط شخص متخصص صورت پذیرد اما غرض از ارائه این ویژگیها آن است که توجه شما به این موارد جلب شود و به سادگی از کنار موارد مشکوک به اختلال گذر نکنید و قبل از ازدواج آن ها بررسی نمایید. زیرا تصمیم شتابزده در مورد ازدواج، میتواند نارضایتی زناشویی ایجاد کند.
چنین فردی برای اینکه محبت و حمایت دیگران را به دست آورد، دست به هر کار میزند، حتی گاهی کارهایی انجام میدهد که برایش آزار و اذیت زیادی را به همراه دارد.
اغلب به تنهایی نمیتواند وظایفش را انجام دهد زیرا به خود و قابلیتهای خود اعتماد ندارد.
برای شروع کارها نیاز دارد دیگران او را حمایت کنند زیرا اکثراً تنهایی نمیتواند کاری را شروع کند و همیشه میپندارد که از عهده کارهایش برنمیآید.
برای محافظت از خودش به شدت دچار نگرانی میشود. ترس از اینکه مجبور شود به تنهایی از خودش مراقبت کند بهطور غیر منطقی او را دچار تشویش میکند.
تصمیمگیری برایش به شدت سخت است و نیاز دارد دیگران او را کمک و همراهی کنند. این وضعیت حتی در مسائل روزمره زندگی و تصمیمگیری معمولی نیز صادق است.
مسئولیتهای زندگیاش را نمیتواند به تنهایی به عهده بگیرد.
از ترس طرد شدن ابراز وجود نکرده و نمیتواند از عقیدهاش دفاع کند مبادا که شخص مورد نظر خود را از دست بدهد.
هنگامی که در رابطهی صمیمی خود شکست بخورد و فرد مورد نظر را از دست بدهد به سرعت و مصرانه به دنبال یافتن رابطه جدیدی است تا توجه و حمایتی را که به آن نیازمند است به دست آورد.
اصلی ترین مشغله ذهنی شخصیتهای وابسته، افکار وحشتناک آنها در مورد تنها رها شدن در دنیایی است که بدون کمک دیگران نمیتواند از خود مراقبت کند یا مسئولیت کارهای خود را به عهده بگیرد.
اختلال شخصیت وابسته همان طور که از نامش هم پیداست به دیگران «نیاز» دارد و هرگاه رابطهاش با شکست مواجه شود به سرعت و بدون تفکر و دقت به دنبال رابطه جدیدی میگردد که به احتمال زیاد باز هم با شکست مواجه خواهد شد زیرا بدون آگاهی و شناخت کافی از شخص مورد نظر وارد رابطه شده است.
شخصیتهای وابسته اغلب به عنوان افراد مهربان، خوشخدمت و بامحبت شناخته میشوند.
این افراد همواره نیاز دارند تا از آنها مراقبت شود. در رابطههای خود آنقدر به شریک خود وابسته میشوند که ممکن است او را خسته کنند. تماسهای مکرر پی در پی، نظر خواستن از او حتی در کوچکترین موارد و انتظار کمک از او در تمام مسائل زندگی.
افراد وابسته به قدری به فرد مورد نظر خود میچسبند و غرق در او میشوند که فرد مقابل احساس خفگی میکند و احساس میکند قادر نیست تمام عمر مراقب لحظه به لحظه او در تمام مسائل زندگیاش باشد.
اعتماد به نفس در افرادی دارای اختلال شخصیت وابسته بسیار پایین است و برای اینکه حمایت و مراقبت اطرافیانش را به دست آورد به شخص منفعلی تبدیل میشود که به خاطر ترس از دست دادن شخص مقابلش نظر خود را برخلاف نظر او ابراز نمیکند.
همیشه این جمله در ذهن او زنگ میزد که «اگر مرا ترک کند همه چیز وحشتناک خواهد بود، من چگونه به زندگیام ادامه دهم؟
همواره احساس بیعرضگی و بیکفایتی دارد و همین مساله باعث میشود خود را لایق و با ارزش نداند. به همین جهت هر نوع توهین و تحقیر را به شکلی منفعلانه تحمل میکند تا فرد موردنظرش او را ترک نکند.
عادت نیازمندی به دیگران یک چرخه دائمی در اختلال شخصیت وابسته است که گاهی به شدت سبب افسردگیاش میشود. ناامنی و اضطراب مهمترین حالتهای روحی هستند که او همواره با آنها دست به گریبان است.
در اختلال شخصیت وابسته به دلیل ترس از تنهایی و بیپناهی و حفظ آرامش و موافقت دیگران گاهی حاضر به برقراری رابطههایی میشود که هدف آن فقط سودجویی از وی است. همچنین خود را درگیر فعالیتهای پرزحمت کرده و با وعدههایی میدهد که قادر به برآورده کردن آنها نیست. او به شدت محتاج توجه و صرف وقت شما برای خودش است. آنها خود را با کمبودهایی که دارند میشناسند و قابلیتهای مثبت را در خود نمیبیند.
اختلال شخصیت وابسته در زنان بهطور معنیداری بیشتر از مردان میباشد. بنا به دلایل متفاوت زنان بیشتر در معرض مبتلا شدن به اختلال شخصیت وابسته هستند.
به عنوان مثال در برخی فرهنگها رفتارهای محتاجگونه زن، اطاعت محض، فرمانبری بیچون و چرا و خدمترسانی بدون اعتراض، مورد تحسین قرار میگیرد و این ویژگیها نشان از یک زن خوب و مطيع دارد که نمونه یک زن کامل است.
همچنین دخترها بیشتر در دوران کودکی با نشان دادن علائم وابستگی تقویت میشوند.
آنها برای توجه به دیگران و مقدم دانستن نیازهای دیگران به نیازهای خود، سربهراه بودن و اعتراض نکردن به شرایط، مورد تشویق قرار میگیرند. برخی فرهنگها نیز با برخی تصورات غلط این اختلال را در میان زنان شیوع میدهند مثلاً عبارت با لباس سفید وارد خانه شوهر میشوی و با کفن خارج میشوی.
این تصورات غلط در ذهن دختران باعث شکلگیری افکار با اختلال شخصیت وابسته میشود که به هر قیمتی برای حفظ زندگی خود تلاش کند هر نوع شرایط بدی را تحمل کند. تحقیر و توهین همسر را تحمل کنند و لام تا کام حرفی نزنند.
حتی گاهی برخی از زنان دارای اختلال شخصیت وابسته ، مورد آزارهای جنسی و جسمی از سوی همسر قرار میگیرند ولی باز هم اعتراضی نمیکنند.
در حقیقت این افراد شخصیت منفعلی دارند که ترس از تنهایی و ترک فرد مقابل، مانع از انجام هر نوع عمل یا رفتار یا صحبت مخالف میل طرف مقابل میشود در زندگی مشترک زناشویی همان طور که از اسم آن مشخص است که افراد در تمام مسائل با یکدیگر شریک هستند هر کدام حق دارند اظهارنظر کنند، در صورت لزوم مخالفت کنند و زیر بار ظلم و ستم دیگری قرار نگیرند.
در زندگی مشترک بنا بر زورگویی، دستور و اطاعت محض و مطلق نیست، بلکه طرفین قبول میکنند که در تمام مراحل زندگی با یکدیگر شریک و همدم باشند یعنی در مواردی که نظرشان با هم همسو نیست با گفتوگوی مفید که عقاید هر دو محترم شمرده میشوند با مشارکت یکدیگر تصمیمی آگاهانه و مشترک را که برای بهبود زندگی زناشویی لازم است میگیرند. بهطوری که نظر هر دو در آن تصمیم دخیل باشند.
هیچ یک از طرفین دیگری را مجبور به قبول نظراتش نمیکند. تهدیدی برای ترک همسر در صورت عدم قبول نظرش وجود ندارد، بلکه با گفتوگوی مفید و دو طرفه و درک عقاید یکدیگر تصمیم میگیرند.
گاهی والدین از همان دوران کودکی در ذهن دختران این واژهها را القا میکنند که مبادا در زندگی آینده عملی از او سر بزند که باعث شود همسرش او را طلاق بدهد.
به این عبارت دقت کنید: (او را طلاق بدهد). با بیان این جمله ذهنیتی که در فرد ایجاد میشود این چنین است: زن مانند یک کالا یا جنس است که باید همواره مقبول و مطلوب باشد و چنانچه مورد رضایت مرد قرار نگیرد، مرد میتواند و این اختیار را دارد، که هر زمان که بخواهد او را پس بدهد.
با این افکار که از همان دوران کودکی و نوجوانی در ذهن دختران ایجاد میشود پایههای اختلال شخصیت وابسته نیز گذاشته میشود.
امروزه این موضوع مبرهن است که مثلاً روابط جنسی بین همسران باید با رضایت کامل هر دو طرف و با در نظر گرفتن شرایط و زمان و مکان مناسب و تحت شرایط روحی و روانی کامل و آمادگی طرفین صورت پذیرد.
در غیر این صورت عوارض جبرانناپذیر روحی و جسمی را در بر خواهد داشت. برخی عوارض جسمی شامل: گرفتگی عضلانی واژن یا واژینیموس یا اسپاسمهای مرتبط و دردهای ناحیه تناسلی یا خشکی واژن که از جمله موارد رابطه جنسی ناخواسته و بدون شرایط مهیا برای زنان میباشد.
البته عوارض روحی روانی نیز در این مورد میتواند ایجاد شود که از آن جمله میتوان به افسردگی با اضطراب اشاره کرد.
در حقیقت این افکار غلط با واژه (زندگی مشترک) همسو نیست. زندگی مشترک یعنی اشتراک افکار و عقاید در هر زمینه اشتراک عاطفی و روحی و اشتراک در رابطه جنسی.
با این توضیحات برخی از دلایلی که سبب میشود تعداد زنان دارای اختلال شخصیت وابسته بیش از مردان باشد ذکر شد.
اما مردان وابسته نیز وجود دارند که گاهی در حق آنها ظلم و ستمی ورای تصور از سوی همسر به وجود میآید.
مثالی در این مورد این نکته را روشن میکند. مردی دارای اختلال شخصیت وابسته که تمام اوامر همسرش را بیچون و چرا قبول میکند. حتی اختیار حقوق دریافتی خود را به اندازه یک ریال ندارد.
هیچ تصمیمی را بدون اجازه همسر نمیتواند بگیرد. حتی گاهی به خاطر نافرمانی از همسر برای تنبیه حق وارد شدن به منزل را ندارد.
مردی که همسر خود را در حال خیانت میبیند ولی از ترس تنهایی و رها شدن اعتراضی نمیکند، حتی شب را در اتوموبیل خود و در چند خیابان آن طرفتر پارک و همانجا استراحت میکند میگذراند. مردی که اجازه رفتن به خانه مادر خود را ندارد! و …
گاه این ظلم و ستم از سوی همسر( بدون اعتراض از سوی مرد)، انجام میشود. که این نهایت بی عدالتی است!
این گونه افراد در دوران کودکی افرادی وابسته تربیت شدهاند به این معنا که برای انجام کارهای شخصی خودشان به صورت مستقل تشویق نشدهاند و مسئولیت همه کارهایشان را والدین به عهده گرفتهاند.
مدام از کلمات تو نمیتوانی! تنهایی از عهدهاش برنخواهی آمد! بدون کمک نمیتوانی! بدون وجود ما هرگز نمیتوانی! هنوز برای انجام این کار ناتوانی! هیچ کاری را بدون اجازه ما نباید انجام دهی! اگر کاری برخلاف میل ما انجام دهی تنبیه میشوی! اگر اشتباه کنی تو را رها میکنیم! در صورت انجام خطا تو را در خیابان میگذاریم! دیگر تو را دوست نداریم! اگر اشتباه کنی تو را نمیخواهیم! ما دیگر پدر و مادر تو نیستیم! تو به هیچ دردی نمیخوری! دست و پا چلفتی هستی! بی عرضهای! خنگی! لوس و ننر هستی! هیچ کاری را به درستی نمیتوانی انجام دهی! اگر ما نباشیم تو میمیری؟
اینها عباراتی مخرب هستند که شخصیت کودک را مورد تهاجم قرار میدهند. در حقیقت او میآموزد که هیچ ارزشی ندارد و یک موجود بیخاصیت و بیلیاقت است که فقط با کمک دیگران میتواند زنده بماند.
همانطور که در زندگی مشترک بنا بر اشتراک عقاید در تمام زمینهها میباشد، در خانوادهها نیز بهتر است والدین، به جای آنکه کودک خود را وابسته تربیت کنند و حق اظهارنظر را از او بگیرند، او را در تصمیمگیریها شرکت دهند و نظر او را هم بپرسند، به عقایدش احترام بگذارند و تصمیمات را با حضور کودک بگیرند.
او را برای انجام کارهایش به صورت مستقل تشویق کنند و مسئولیت کارهای کودک را به خودش بسپارند. این مطلب به عنوان رها کردن کودک نیست؛ بلکه به این معناست که کودک را با اعتماد به نفس و مستقل تربیت کنند و هر زمان که کودک احتیاج به حمایت و کمک (واقعی) داشت به او کمک کنند. نه در تمام مسائل زندگی!
همسران افراد دارای اختلال شخصیت وابسته پس از مدتی احساس خفگی و ناراحتی میکنند.
زیرا نمیتوانند از زمانهایی برای خلوت کردن با خود و لذت بردن از آزادی و استقلال بهره ببرند.
حتی اگر همسر وابسته خود را به انجام کارهای خود بدون کمک دیگران تشویق کنند یا از همسر وابسته خود بخواهند که از آزادی و خلوت خود لذت ببرد او بیشتر احساس ناامنی و بیپناهی میکند.
فرد وابسته نمیتواند به همسر خود اجازه داشتن وقت و فضایی که حق هر کسی است را بدهد.
هر چه قدر بیشتر برای او تعیین حدو مرز گردد وابستگی او بیشتر میشود. این چرخه منفی بیپایان و طاقتفرسا باعث احساس نارضایتی در همسران این افراد میشود.
یک زندگی زناشویی سالم به این معناست که زن و شوهر دارای بلوغ عاطفی کافی باشند و به رشد و پیشرفت یکدیگر کمک کنند.
انتظار مراقبت بیش از حد از همسر خود نداشته باشند تا جایی که بیشتر مشغولیت ذهنی او را باعث شوند، انتظار توجه بیش از حد، انتظار نداشتن کوچکترین خلوت و فضای آزاد در زندگی زناشویی سالم وجود ندارد، بلکه، بنا بر اعتماد است و کمک و همراهی برای رسیدن به رشد و تعالی هر دو، زن و شوهر به یکدیگر فضای آزاد میدهند و با اطمینان به همسر خود اجازه میدهند گاهی به صورت مستقل و آزاد برای خود وقت بگذارد.
مطمئناً هیچ فردی از اینکه احساس در بند بودن و خفقان داشته باشد خوشحال نخواهد بود.