اختلال شخصیت خودشیفته، یکی از اختلالات شخصیت دوازده گانه ای است که در کتاب راهنمای تشخیص آماری اختلالات روانپزشکی، از آن به عنوان Narcissistic personality disorder یا به اختصار NPD نام برده شده است.
اختلال نارسیستیک یا خودشیفته از یک داستان یونانی گرفته شده است.
این داستان ذکر می کند که مرد جوانی یک روز تصویر خود را در آب رودخانه میبیند و به شدت شیفته خود میشود و در همان لحظهای که مشغول ستایش خود بوده در رودخانه افتاد و غرق شد.
این افسانه تصویر روشنی از شخصیتهای نارسیستیک یا اختلال شخصیت خودشیفته میباشد.
شیفتگی بیش از حد شخص به خودش تا جایی که دوست داشتن دیگران برای او غیرممکن میشود.
اکثر اوقات در رفتار و افکار شخصیت خودشیفته خودخواهی و غرور زیاد وجود دارد.
از دیگران انتظار دارد با او رفتاری جدا از سایرین داشته باشند زیرا خود را متمایز از دیگران میداند و انتظار دارد خواستههایش بیچون و چرا انجام شوند.
به شکلی اغراقآمیز احساس مهم بودن میکند و تواناییها و موفقیتهای خود را بسیار بزرگ جلوه میدهد.
دائماً در فکر موفقیتها، قدرت، عشق آرمانی و زیباییهای فوقالعاده خیالپردازی میکند.
از آنجایی که همیشه احساس مهم بودن، خاص و استثنایی بودن را دارد، انتظار دارد که فقط با اشخاص مهم و خاص در ارتباط باشد. زیرا فقط آنها او را درک میکنند.
بیشتر مواقع به دنبال سودجویی از دیگران است تا نیازهایش را برآورده کند.
به نظر میرسد نمیتواند احساسات یا خواستههای دیگران را درک کند و معمولاً حس همدلی در او دیده نمیشود تا جایی که نمیتواند اقدامی برای خواستههای دیگران انجام دهد.
شخصیت خودشیفته بیشتر اوقات در حال تعریف و تمجید از خودشان هستند و انتظار دارند دیگران نیز با آنها رفتاری توأم با احترام بینهایت و تعریف و تمجید بسیار داشته باشند.
هر بحثی را به نوعی به خودشان مرتبط میکنند و نظرات شخصی خود را مدام در مورد هر چیزی مطرح میکنند. حس میکنند دیگران قدر هوش و استعداد او را نمیدانند.
در رفتارشان بهطور غیرمستقیم سعی در برتر جلوه دادن خودشان از شریک عشقیشان هستند و به نوعی میخواهند عزت نفس فرد مقابل را کم کنند تا خودشان بهتر و بالاتر دیده شوند.
از اکثر افراد یا رفتارها یا مكانها یا هر چیز دیگری راضی نیستند و همیشه با خرد و کوچک کردن همه چیز، خود را لایق بهتر از آنها می دانند.
متکبر و خودخواهند. خود را به افراد مهم و دارای اسم و نسب بالا منتسب میدانند.
کار افراد دیگر را در هر زمینه، بیارزش و احمقانه میدانند.
سه نشانه اصلی در اختلال شخصیت خودشیفته وجود دارد:
این افراد را به طبل توخالی تشبیه میکنند که هر چه خالیتر باشد صدای آن بلندتر است. آنها دچار خود مهمبینی پوچی هستند.
در ارتباطات با شخصیت خودشیفته افراد مخاطب او همواره حس میکنند تواناییها و استعدادهایشان دست کم گرفته میشود.
شخصیت خودشیفته همواره سعی میکند دیگران را به نوعی به استعدادها و تواناییهای به اصطلاح ذاتیاش آگاه کند.
از آنجا که همیشه در حال خودستایی است دیگران او را فردی متکبر و نفرتانگیز میبینند.
چون به شدت به تعریف و تمجید مدام و قاطعانه دیگران نیاز دارد به نحوی شریک عاطفی خود را متوجه این موضوع میکند که پیدرپی او را تحسین و تشویق کند.
اگر از ستایش او به مدت کوتاه دست بردارند خشمگین و ناراحت میشود و این بیتوجهی را با عبارات نیشدار و تحقیرآمیز و بیاعتنایی نشان خواهد داد.
فرد دارای شخصیت خودشیفته خود را مستحق حقوقی خاص میداند که همواره باید با او متمایز از دیگران رفتار کنند.
مثلاً اگر برای مطالبهی سندی همه باید در صف انتظار بکشند، او انتظار دارد متصدی این کار، مانع صف ایستادن او شود و با عزت و احترام از او بخواهد که بدون صف به داخل گیشه تشریف ببرند و بدون نوبت سند مربوطه به ایشان تقدیم شود. یا اگر دیر به جلسه کاری مهم برسد هیچ کس حق ندارد او را توبیخ کند و همه باید منتظر او بمانند.
بزرگترین ضعفی که شخصیت خودشیفته دارد نداشتن حس همدردی و همدلی با دیگران است.
تمام تلاش خود را میکند که حسادت بیش از حدش به دیگران را مخفی نگه دارد و همچنین تصور دارد که همه به او حسادت میکنند.
او برای بزرگ جلوه دادن برتری نسبی خود مدام در حال برشمردن نقصها و عیوب دیگران است.
طی تحقیقات به عمل آمده در مساله شایع عامل ایجاد شخصیت خودشیفته میشود.
یکی اینکه والدین این افراد کودک خود را در حد پرستش دوست دارند و به شکل اغراقآمیز از او و خصوصیات او یاد میکنند.
به کودک مدام این جملات را عنوان میکنند: تو بینظیری، تو عالی هستی، هیچ کس به گرد پای تو نمیرسد، تو خارقالعادهای، از همه بهتری کسی توانایی رقابت با تو را نخواهد داشت.
فرقی که این والدین با دیگر والدین دارند در این است که به کودکان خود نمیآموزند که هر انسانی قابلیت آسیبپذیری، نقص نسبی و خطا را دارد.
هیچ کس عاری از نقص و اشتباه نیست و همچنین این والدین نمیتوانند کودک را در جریان نیازهای و خواستههای مختص خودشان قرار دهند.
به این شکل کودک به نیازهای دیگران و حس آنها و همدلی و همدردی با افراد را نمیآموزد در حقیقت چنین کودکی میپندارد که دیگران فقط با این هدف زندگی میکنند تا او را تحسین و تمجید کنند و به نیازهای او توجه کنند.
او به نوعی به این تعاریف وابسته شده و وقتی با این ویژگیها به سن بلوغ و بزرگسالی میرسد از بقیه تمام این انتظارات را دارد به ویژه از معشوقهاش.
دومین عامل که باعث ایجاد شکلگیری شخصیت خودشیفته میشود در مورد کودکی است که در دوران طفولیت مورد بیتوجهی و خشونت والدین قرار گرفته است.
به نحوی که کودک به شدت نسبت به خود حس بدی دارد و دچار یأس و افسردگی شدید میشود و یا اینکه در رویاهایش خیالهای اغراقآمیزی در مورد خودش میبافد.
این نوع خودشیفتگی را خودشیفتگی جبرانی مینامند که شامل انکار و رؤیاپردازی بزرگنمایانه میشود.
برای جبران تحقیر، خشونت، بیتوجهی و بدرفتاری با این افراد در دورهی کودکی، پناه بردن به خودشیفتگی جبرانی برای آنها فرصتی است که با حس درونیشان مقابله کنند که تداعیکننده واقعیات تلخ دوران کودکی آنها است.
شخصیت خودشیفته تنها در رابطهای وارد میشود که تا حد زیادی اطمینان داشته باشد که در آن رابطه عزت نفسش حفظ شده و بالا میرود و به اهدافش میرسد.
در هر بار ملاقات او انتظار دارد تعریف و تمجید موردنظرش را به اندازه لازم دریافت کند و بتواند به آن درجه از احترام و اعتباری که خواستارش است برسد.
او بیشتر سعی دارد افراد ثروتمند و دارای موقعیت خوب اجتماعی و موفق را جذب خود کند.
اگر در رابطه، مقدار تعریف و تمجید مورد نظرش را دریافت نکند، آن رابطه محکوم به شکست و ناامیدی خواهد بود. همچنین آنها به عنوان همسر نمیتوانند حس صمیمیت، یکدلی و شریک واقعی بودن را داشته باشند.
او انتظار دارد همسر وی تمام برنامههای خود را طبق خواستههای او تغییر دهد و قادر نیست این مساله را درک کند که نیازها و خواستههایش برای دیگران همیشه چندان اهمیت و اولویتی ممکن است نداشته باشد.
همیشه این تصور را دارد که به عنوان یک همسر یا معشوقه عملکردی عالی و بینظیر دارد و اگر همسر او نسبت به این حس انتقاد کند یا نادیده بگیرد، با خشونت و انتقاد شدید او نسبت به تواناییهای همسر مواجه خواهد شد.
اگر همسر فرد با شخصیت خودشیفته در بعضی جهات از او موفقتر و بهتر شود با ناراحتی و عدم رضایت او مواجه خواهد شد و با عباراتی سعی میکند کار همسر خود را بیارزش نشان داده یا موفقیت همسر را به شانس نسبت دهد.